Showing posts with label داريوش آشوری. Show all posts
Showing posts with label داريوش آشوری. Show all posts

Wednesday, December 12, 2007

تبارشناسی ِ روشنفکری ِ ما

تبارشناسیِ روشنفکریِ ما
( داريوش آشوری )

در دورانِ سی‌ساله‌یِ پس از انقلابِ اسلامی، به دنبالِ شوکی که بر اثرِ آن به ذهن و روانِ مردمِ ايران و بخشِ بزرگی از جهان وارد شد، پرسش‌های بسياری در باره‌ی زمينه‌ها و شرايطِ امکانِ اين انقلاب در ذهن‌ها نقش بست.
...
“چه شد که چنين شد؟” يعنی، مردمی که صد سال پيش‌تر برای آزادی و قانون‌روايی و دموکراسی قيام کردند، چه شد که از فرمان‌روايیِ دين و “حکومتِ اسلامی” سر درآوردند؟
...
بايد ديد که “موانعِ تاريخیِ” اين پسرفت چه بوده است. اين جست‌ـ‌وـ‌جوها همچنان بر پايه‌یِ ايمانِ ديرينه‌یِ روشنفکرانه به تاريخ و پيشرفتِ آن پژوهش و نظرآوری می‌کنند و دلايلِ اين “شکستِ تاريخی” را می‌جويند و، سرانجام، علّت را در واپس‌ماندگیِ فرهنگی (از جمله، “دين‌خويی”)، نقشِ سياست‌هایِ استعماری، ديکتاتوریِ سلسله‌یِ پهلوی، و مانندِ آن‌ها، می‌بينند.

امّا ‌کتابی نيز منتشر شده است که با پيش‌انگاره‌هایِ ايمان به پيشرفتِ تاريخ و ضرورتِ آن به سراغِ تاريخ نرفته، بلکه، از ديدگاهِ ديگری، تاريخِ تکوينِ ذهنيّّتِ پيشرفت‌باورِ روشنفکرانه و پيش‌انگاره‌هایِ آن را در تاريخِ روزگارِ نو در ايران بررسی کرده است. کتابِ تجددِ بومی و بازانديشیِ تاريخ (نشرِ تاريخِ ايران، تهران، ١٣٨٢) به قلمِ محمدِ توکلیِ طرقی چنين کتابی ست. توکلی، که استادِ تاريخ در دانشگاه‌هایِ امريکا و کانادا ست، با روشِ تحليلِ گفتمان به سراغِ پديده‌یِ تکوينِ وجدانِ سياسی‌ـ‌اجتماعیِ مدرن، يا وجدانِ روشنفکرانه‌یِ مدرن، در قلمروِ فرهنگِ ايرانی و زبانِ فارسی در سده‌هایِ هجدهم و نوزدهم ميلادی (دوازدهم و سيزدهمِ هجری) رفته و نشان داده است که در اين ذهنيّت و در زبانِ آن واژه‌ها و مفهوم‌هایِ ديرينه برایِ بيانِ مفهوم‌هایِ تازه چه گونه دگرديسیِ معنايی يافته‌اند و واژه‌ها و مفهوم‌هایِ تازه چه گونه و از کجا سر بر آورده‌اند و اين ذهنيّت را شکل داده‌اند. توکلی، در واقع، جريانِ يک گسستِ تاريخی را دنبال می‌کند که زمينه‌سازِ بحرانی ژرف در جهانِ فرهنگیِ ايرانی بوده است...

$
متن ِ كامل ( جستار )

Monday, May 21, 2007

بازگشت به کلاس ! يک درس ِ عبرت : از شمايل به تصوير ( داريوش آشوری )

بازگشت به کلاس!
یک درسِ عبرت: از شمایل به تصویر

داريوش آشوری

درسِ امروزِ ما یک «درسِ عبرت» است از آنچه گفتیم و شنیدیم (نگاه کنید به «زنگِ تفریحِ وبلاگیه» و «ذیلِ بهاریّه‌یِ آکسفوردیّه»). اگر نگاهی دوباره به «بهاریه‌ی آکسفوردیه» بیندازید، همچون نمونه‌ای از هنرِ کلاسیکِ شاعریِ ما، و از آهنگِ وزن و قافیه و زنگِ بازی‌هایِ کلامیِ در آن بگذرید، می‌بینید که این قصیده در کار وصفگریِ آن شهر، جز این که شهری ست دانشگاهی، هیچ چیزِ ویژه‌ای نمی‌گوید. بلکه این قصیده را، با تغییرِ ردیف یا وزن، در موردِ هر شهرِ دیگری نیز می‌توان گفت. چنان که به‌آسانی می‌شود «آکسفورد» را از ردیف برداشت و به جای‌اش «کیمبریج» گذاشت‌-- که از قضا در این وزن هم می‌گنجد—و آب از آب تکان نمی‌خورد!

این گونه کلی‌گویی و کلی‌بینی ویژگی هنرِ پیش‌مدرن است. وصف امیر و بارگاه و شکارگاه او، یا معشوق، در قصیده و غزلِ در درازنای ادبیاتی هزارساله همه‌جا، در هر دفتر و دیوانی، کمابیش همان است که «قدما» گفته اند، آن‌هم در پهنه‌ی جغرافیایی‌ای که بخش بزرگی از قاره‌ی آسیا تا حاشیه‌ی اروپا را در بر می‌گرفت و هزاران شاعر در آن در قالب‌های سنّتی شعر گفته اند. در نقاشی سنتی ما، یا همان مینیاتور، نیز آنچه در آن ظریف و چشم‌نواز است همان بازی خط‌‌ها و رنگ‌ها و رنگارنگی‌شان است. اما، درون‌مایه یا تِم‌شان کم‌ـ‌و‌ـ‌بیش همیشه یکسان است. اگر نقاش از چهره و بالایِ شاهي یا شاهزاده‌اي یا زن و مرد جوانِ زیبایی یا از منظره‌ای و بنایی نقشی می‌زند، این نقش با هیچ انسان یا نما یا بنای خاص چندان ربطي ندارد، بلکه شمایلِ آن است، یعنی نقشی همگانی و کلی از چیزی یا کسی، یا نمونه‌ی مثالیِ آن، یا، به زبانِ دیگر، پیش‌نمونِ (prototype)اش. تمامیِ ادبیات و هنرِ ما کمابیش همین گونه است. یعنی، ادبیات و هنرِ «شمایل‌سازی» ست.
...

$
متن ِ کامل ( در کندوک )
در اصل ِ مأخذ ( وبلاگ ِ جستار )