Thursday, June 21, 2007

ايران‌زمين در بازار ِ برده‌فروشان [ چرا ما ايرانيان ، بی‌درد شده‌ايم ؟ ]

ایرانزمین در بازار برده فروشان [ چرا ما ایرانیان، بی درد شده ایم؟ ]

آ. زاگرسی

Wednesday, June 13, 2007

کاری که با خُداست، مُیّسر نمی شود
ما، خود، خُدا شویم و برآریم، کار خویش


هر چقدر، شاخکهای حواس انسان، ظریف تر و لطیف تر و تاثیر پذیرتر باشند، به همان میزان بر درجه و شدّت « درد » افزوده تر خواهد شد. ولی وقتی « حواس آدمی »، خرفت شوند، انسانها، رابطه ی خود را با حسیّاتشان از دست می دهند و خود به خود، هیچ نوع واکنش درد آمیزی نیز در برابر بسیاری از پدیده ها و رویدادها و همنوعان و جانوران و دیگر تاثیرات پیرامونی ندارند. فرهنگ و استعداد تحوّل و تغییر پذیری در هر اجتماعی و در وجود هر انسانی با « واقعیّت حواس ظریف و لطیف آدمی » درهمتنیده می باشند. جایی که حکومتگران نالایق و بی فرّ برای حاکم کردن اراده ی مستبد و توتالیترخواه خودشان، به اوامر باطومی و رفتارهای ارهابی و ارعابی و تروریستی و شکنجه ای و کُشت و کُشتاری متوسّل می شوند، افراد آن اجتماع به مرور زمان، از لطافت حواسشان کاسته و فرسوده می شود و خودکاروار، کالبد و روحشان به حالت سپر گونه ای بسیار زُمخت و فولادین تبدیل می شوند؛ طوری که پس از آن، تمام رفتارها و واکنشهای انسان در تماس با سراسر محیط پیرامونش به طور کلّی، خرفت گونه و کودن و احمقانه و خیره سر می شوند. خروارها تُن کاغذ و فضای سایتهای اینترنتی، هر روز در رسانه های مختلف وطنی و برونمرزی سیاه می شوند و هزاران هزار واقعیّت دلخراش و جگرسوز نیز در گوشه و کنار وطن، رخ می دهند، ولی هیچکس، « احساس همدردی » نمی کند تا بخواهد در فکر واکنشی درخور نیز باشد. لایه ای قطور از خرفتی، بیش از سه دهه است که تمام مغز و روح و روان ایرانیان را قبضه کرده است. استمرار و حاکمیّت خونریز ولایّت ضحّاکیان فقاهتی باعث شد که مردم ما در کمتر از سه دهه به حضیض « خرفتی و بی دردی » درغلتند. از این رو، جامعه ای که افرادش، « بی درد » شده باشند، آن اجتماع، هیچگاه متحوّل نخواهد شد؛ زیرا هیچکس، « شاخکهای ظریف برای چشیدن درد تحوّل » را ندارد که بخواهد آگاهانه و با مسئولیّت و بیداری و هوشیاری برای « تحوّل و دگرگشت در دامنه ی باهمستان و افراد اجتماع »، گامی ارزشمند و ثمر بخش بردارد. جامعه ی امروز ایرانی در سیطره ی شمشیر اقتلویی متوکّلان الّله، به « جامعه ای بی درد »، تبدیل شده است.
...

$
متن ِ کامل ( در کندوک )
در اصل ِ مأخذ

Monday, June 18, 2007

جمهوری ِ اسلامی ، کامل‌ترين نظام ِ اسلامی ، از زمان ِ پيامبر تا کنون

جمهوری اسلامی، کاملترين نظام اسلامی از زمان پيامبر تا کنون

امير سپهر

عده ای از تحليلگران ما متاسفانه هنوز هم نظام جمهوری اسلامی را با معيار های متعارف محک زد و تبعآ هنوز هم بدين نتيجه غلط هم می‌رسند که گويا اين نظام در همه ی زمينه ها شکست خورده باشد. در حاليکه اين رژيم نه تنها در هيچ زمينه ای شکست نخورده، بلکه در دستيابی به اهداف خود بزرگترين کاميابی ها را نيز داشته است

اين فقر، اين ظلم، اين بيداد، اين دزدی و چپاول و قتل و تجاوز، اين عقبماندگی، اين اعتياد و فحشا و ننگ و بدنامی و بی آبرويی ... از نظر تحليلگران عادی را هرگز نبايد به حساب بد بودن اين رژيم و يا به حساب شکست آن گذارد. ايراد از آن تحليلگران است که پس از بيست و هشت سال تجربه ای عينی و مشاهده ی عملکرد يک نظام اسلامی بر سرير قدرت سياسی، همچنان با ديد و ذهنی عادی به اين نظام می‌نگرند
...

$
متن ِ کامل ( در کندوک )
در اصل ِ مأخذ

حاكميّت ِ ملّت ، همان حاکميّت ِ خداست ( = سيمرغ ِ گسترده‌پر )

حاكميّت ملّت، همان حاکميّت خداست( = سيمرغ گسترده‌پر )
Thursday, June 14, 2007

كسيكه ميتواند ، تحمل كند كه افراد اجتماعش ، خدائی ديگر را ، كه در كنار خدای خودش در يك معبد قرار داده شده، بپرستد ، ميتواند تسامح داشته باشد ، كه ديگری ، انديشه و آموزه‌ای ديگر را، در كتابها و مطبوعات و پارلمان ملت بيان كند ، و مردم آنرا بستايند .

منوچهر جمالی

در فرهنگ ايران ، حاكميّت ملّت، همان حاكميّت خداست (= سيمرغ گسترده‌پر )

حاكميت الهی يا « تئو كراسی » ، پيآيند « ناهمگوهر بودن خدا با انسان » است . در اديان يهودی و عيسوی و اسلام ، كه اديان ابراهيمی باشند ، الاه ( يهوه + پدر آسمانی + الله ) با مخلوقات و انسان ، ناهمگوهر است . همين ناهمگوهريست كه به « حاكميت الاه بر انسان» و ساير مخلوقات ، ميكشد . الاه ، كاملست و انسان ، ناقص . الاه ، همه چيز را از پيش ميداند و انسان ، جاهل و نادان است . و اين الاه است كه به انسان ، بينش نيك و بد را ميآموزد ، چون انسان از خود و به خود ، نميتواند به آن راه ببرد . اين الاه است كه قانون و نظم و ارزشهای اخلاقی را وضع ميكند و تعليم ميدهد . در حاليكه در فرهنگ ايران ، خدا ، همگوهر انسان است . انسان ، همانقدر اصالت دارد كه خدا . خدا ، خوشه ايست كه خود را در زمين ، ميافشاند . و انسانها ، دانه‌ها و تخمهای اين خوشه هستند . خدا ، چيزی جز « مجموعه به هم پيوسته اين دانه‌ها و تخمها » نيست . آنچه در گوهر خدا هست ، در گوهر همه انسانها نيز هست . بايد در پيش چشم داشت كه فرهنگ ايران ، « تخم » را اصل « روشنی » ميدانست . برای اينكه ، گوهر نهفته در تخم ، در كاشته شدن ، پديدار ميشود، و اين « پيدايش» ، برابر با پديده « روشنی » بود . چنانچه واژه « استونتن » ،كه از واژه « است » ، ساخته شده ، و همان « هسته » امروز است، به معنای « ديدن » است ، يا همان واژه « دانا » و « زانا »، از واژه « دانه = تخم » پيدايش يافته است .
...

$
متن ِ کامل ( در کندوک )
در اصل ِ مأخذ

خشونت و دروغ ، بُن مايه های ِ اسلام است . ( علی سجّادی )

خشونت و دروغ، بُنمایه های اسلام است. /// علی سجّادی
Monday, June 4, 2007

علی سجّادی

خشونت و دروغ، بُنمایه های اسلام است.
آیت الله خمینی: اسلام از روز اول « برنامه اش این بود كه بزند و بكشد و كشته شود»
نامه ای به مسؤول همیشگی انتشارات علمی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران

حاشیه ی آ. زاگرسی: [ آفرینهای ممتد من بر آقای سجّادی باد که سیمرغ دلیر و رادمنشی برای رسوا کردن خاصمان جان و زندگی می باشد. ]


جناب آقای نصر الله پورجوادی
مطلب اخیری كه در نشر دانش زیر عنوان «11 سپتامبر و گفتگوی ادیان» نوشته اید (نشر دانش، مورخ پائیز 1382 ) بسیار مومنانه، غیر منصفانه، یكجانبه بود و توهین به شعور ملی ایرانیان. این نوشته مطلقاً ربطی با اكثر مطالبی كه قبلاً از شما خوانده بودم نداشت؛ گویی نویسندهٌ مقاله مومنی ست متوهم كه اساس تفكرش را تئوری توطئه تشكیل می دهد و هیچ ارتباطی با آن نصرالله پورجوادی ندارد، كه در كنار دانش خود، به میمنت انقلاب اسلامی و نقش خالِ خود در ایجاد تشكیلات امنیتی در تمام سالهای انقلاب مسؤولیت «نشر دانش» را در كشور اسلامی برعهده داشته است.
انتشار این گونه مطالب خاصه از قلم كسی كه می تواند بر روی نسل جوان و كم اطلاع از تاریخ جهان و ایران و اسلام تاثیر فراوانی بگذارد قابل تامل است. بسیاری از مطالبی كه شما به عنوان حقایق تاریخی در این مطلب عنوان كرده اید یا مطلقاً نادرست است یا محیلانه دستكاری شده و با حقیقت واقع وفق نمی دهد. و احیاناً اگر هم به قصد دستکاری در وجدان خوانندگان به رشته تحریر در نیامده باشد، در این امر موفق است. به نمونه هایی از آن اشاره می كنم. اما ابتدا به این ادعای شما می پردازم كه گویا مسیحیان و یهودیان صهیونیست اسلام را دین خشونت معرفی كرده اند. آیا این طور است؟
...


$
متن ِ کامل ( در کندوک )
در اصل ِ مأخذ :
[ 1 ][ 2 ][ 3 ][ 4 ][ 5 ][ 6 ]

پنجمين سالمرگ ِ خمينی و ماجرای ِ 15 خرداد

پنجمين سالمرگ ِ خمينی و ماجرای ِ 15 خرداد

( گفتگوی ِ راديو صدای ِ ايران با مهشيد اميرشاهی ) ٭

ص. ايران: گفتگو می‌كنيم با خانم مهشيد اميرشاهی يكی از شخصيت‌های برجسته‌ی ايرانی چه در زمينه‌ی سياست چه در زمينه‌ی انديشه و چه در زمينه‌ی ادبيات. بی‌گمان شما شب 25 جون 1991 را به خاطر داريد، «شب ايران»٭٭ كه در چارچوب فعاليت‌های سازمان عفو بين الملل در تالار «پاسادينا» در لس انجلس بر پا شد و ديديد كه خانم اميرشاهی با سخنرانی سنجيده با آن انگليسی توانا و با آن صدای گيرای خودشان چگونه سخن گفتند و چه استقبال شورانگيزی، چه استقبال شادی آفرينی همه‌ی حاضران از ايشان كردند به عنوان يك ايرانی، ايرانی كه چنين كاخ‌های زرنگاری از فكر و انديشه می‌تواند به وجود بياورد. خانم اميرشاهی … در گفتگو و در نوشتار يك زبان روشن، صريح بی‌پرده و گاه برا چون تيغ دارند، به خصوص در آنجا كه پای طنز به ميان بيايد. ايشان در پيامدهای انقلاب اسلامی يك لحظه از مبارزه دست نكشيده‌اند و همواره برای آزادی ميهنشان كوشش كرده‌اند … از كار‌های برجسته‌ای كه انجام داده‌اند در حدود سه سال پيش تهيه متنی بود به دفاع از سلمان رشدی … اين بيانيه … كه در حمايت از آزادی بيان است به طوركلی، در بسياری از روزنامه‌های جهان منتشر شد …

من را می‌بخشيد خانم اميرشاهی از اين مقدمه‌ی طولانی. می‌خواستم از حضورتان تقاضا كنم كه بفرماييد در روز 15 خرداد سال 42 شما در ايران بوديد يا خارج يا هر كجا كه بوديد خبر حادثه را كه شنيديد چه فكر كرديد و اصولاً اين حادثه را به چه نسبت داديد؟

م. ا: من در آن زمان ايران نبودم. تصادفاً آن موقع هم در فرانسه بودم. به اين دليل می‌گويم تصادفاً چون در آن دوران در فرانسه زندگی نمی‌كردم. به هر حال قطعاً شما هم به خاطر داريد كه حادثه‌ی 15 خرداد در زمان وقوع زودپا بود و به درازا نكشيد و جنجال و هياهوی ماجرا حتی سراسر كشور را نگرفت چه برسد سراسر جهان را. حادثه‌ای بود كه مدت كوتاهی بحث و صحبت برانگيخت و بعد هم فراموش شد. در حقيقت صحبت‌هايي هم كه برانگيخت در بين كسانی بود كه به اپوزيسيون رژيم در خارج كشور شهرت داشتند.
...

$
متن ِ کامل ( در کندوک )
در اصل ِ مأخذ

مرزهای ِ زبان و واقعيّت

مرزهای ِ زبان و واقعيّت

( از : « باغ ِ نقد و نظر » )
Sunday, May 06, 2007

این مقاله پیش از این(شنبه ۸ آذر ۱۳۸۲) در سایت ایران امروز منتشر شده است اما در حال حاضر در بایگانی این سایت در دسترس نیست.

مرزهای زبان و واقعیت
حمید صدر

”از كنفسيوس پرسيدند، اگر حكومت به اوسپرده شود، اول از كجا آغاز خواهد نمود. جواب داد: ”بطور يقين ازاصلاح زبان. شنوندگان مبهوت ماندند، پرسيدند: ”اين چه ربطي به كار حكومت دارد؟ براي چه از زبان و اصلاح آن؟“ جواب داد: ”وقتي زبان درست نباشد، منظور نيز درست بيان نميشود، و وقتي آنچه بيان ميشود با آنچه كه منظور است، منطبق نيست، كاري كه بايد انجام شود، زمين ميماند. و وقتي كارها زمين ماند، آداب و هنر ميپوسند. ووقتي آداب و هنر پوسيدند، عدالت از بين ميرود. ووقتي عدالت از بين رفت، مردمان در عجز وناتواني به گمراهي در مي غلطند.پس مجاز نيست، در آنچه كه بيان ميشود، خودكامگي حكمفرما باشد...»
سه سال پيش برداشت خود را مبني بر اينكه زبان رايج فارسي بنظرم مريض ميرسد، در جلسه اي كه در پاريس برگزار شد، مطرح كردم. دعوت مجدد انتشارات خاوران مناسبتي شد تا راجع به اين موضوع دوباره فكر كنم و نظر خود را باوسواس و دقت بيشتري در ميان بگذارم. قبل از نوشتن اين صحبت از خود پرسيدم، براي تشريح اين برداشت ازكجا بايد شروع كرد؟ از خود؟ از زبان؟ از سياست يا از ادبيات؟حاصل كار دو بخش شد. بخش اول به رابطه زبان با واقعيت كه درحقيقت واقعيت سياسي موجود است ميپردازد. در اين بخش كوشش شده، آنچه را كه در مورد مريض بودن زبان رايج بفكرم رسيده، دقيق تر كنم. در بخش دوم دوحجره اي شدن واقعيت را در ذهن خود توصيف ميكنم كه بيشتر به ادبيات و نوشتن ميپردازد. به علت كمبود وقت از قرائت قسمت دوم كه شرح چگونگي دو زبانه شدن من و علل آن ميباشد صرفنظر ميكنم و فقط توصيه اي دارم و آن اينكه به اين دو گانه شدن واقعيت در ذهن توجه شود، چرا كه در نحوه ي برخورد من به وضعيت كنوني زبان مادري بي تاثيرنيست.
...

$
متن ِ کامل ( در کندوک )
در اصل ِ مأخذ

درباره‌ی ِ مرغوبيّت ِ کالای ِ مارک ِ اعلای ِ دين و بازار ِ مکّاره‌ی ِ دينداران

در باره‌ی مرغوبیّت کالای مارک اعلای دین و بازار مکّاره‌ی دینداران
[ نیم نگاهی برق آسا به نظرات آقای نیکفر ]

آریابرزن زاگرسی
تاریخ نگارش: 28 مارس 2007 میلادی

« ... گفت: آری! اگر می‌دانی نشان ماهی بگو. گفت که نشان ماهی آن است که همچنین دو شاخ دارد همچون اشتر. گفت: خه! من خود می‌دانستم که تو ، ماهی را نمی‌دانی، الّا اکنون که نشان دادی چیزی دیگرم معلوم شد که تو، گاو را از اشتر نمی‌دانی. ... »

شمس الدّین محمّد تبریزی / « مقالات شمس » -/ به کوشش: محمّد علی موحّد -/ چاپ دوم / انتشارات خوارزمی / تهران / 1377 / ص. 76

- پيشگفتار:

همه چیز برای کثیری از تحصیل کرده گان ایرانی، بدیهی و پیش پا افتاده است. هیچ تفاوتی و تضادی و تنشی و ناهمخوانی در هیچ کجای جهان به چشم آنها نمی‌خورد. همه چیز، یکدست و همشکل و همگونه و هم معنی و همردیف و همسان و همخوان است. همه‌ی چیزها در گستره‌ی « ذهنیّت انجمادی و دقیانوسی بیشینه شمار تحصیل کرده گان سرزمین ما » با معادلها و واقعیّتها و رویدادها در سرزمینهای دیگر، اینهمانی مشترک و گوهری دارند. همه چیز، آنقدر ساده فهم و راحت الحلقوم و گویا و کاملا گوارشی می‌باشد که به « اندیشیدن و پرسشگری و کنکاوی عمیق » اصلا و ابدا محتاج نیست. اگر مشکلی نیز هست، اشکال در حواس پرتی ماست؛ طوری که باعث شده است پایمان از آسفالت « صراط المستقیم » منحرف شود و به « درّه‌ی سنگ و کلوخی و پُر از دست انداز گمراهی » بیفتیم و دنده‌ی اعتقاداتمان بشکند و دیفرانسیل ایمان حبل المتینی مان نیز دو شقّه شود!. به همین دلیل، برای درمان گمراهی « عوام کالانعام به طور کلّی » که ما ایرانیان چموش و سر تق و تُخس و پالون کج باشیم، تنها با تکرار مکرّرات و حرکات انگشت اشاره کفایت می‌کند تا تمام مسئله‌هایی را مختومه و حل و فصل شده پنداریم که برای « همه فنّ حریفان معرکه‌ی نیندیشیدنهای قرن به قرن!» از آب خوردن نیز ساده‌تر می‌باشند.
...

$
متن ِ کامل ( در کندوک )
در اصل ِ مأخذ

دکتر محمّد مصدّق ؛ آسيب‌شناسی ِ يک شکست

دکتر محمّد مصدّق؛ آسیب شناسی یک شکست


علی ميرفطروس

* نگاهی به کارنامه‌ی ِ سیاسی دکتر محمّد مصدّق
* دکتر جلال متینی
* ناشر: شرکت کتاب، آمریکا، 1384

* ما میراث خوار یک تاریخ عَصَبی و عصبانی هستیم و چه بسا حال و آینده را فـدای ایــن عصبیّت ویرانساز کرده‌ایم.

* در فضائی از عصبیّت و احساسات و افسانه سازی و افسون - که تاریخ، عمیقاً به تعصّبات سیاسی آغشته اسـت - پرداختن منصفانه به زندگی و کارنامه‌ی ِ سیاسی دکتر محمّد مصدّق، جرأت یا جسارت فراوانی طلب می‌کند.

* در تاریخ معاصر ما، سرنوشت ایران را دو مسئله‌ی ِ اساسی رقم زده است، یــکی، نفت، و دیگری، همسایگـی با دولت روسیه (شوروی). بی معنا نیست اگر بگوئیم: تاریخ معاصر ایران با «نفت» نوشته شده است.

نوشتن درباره‌ی ِ زندگی و کارنامه‌ی ِ مردان سیاسی ایران، کار آسانی نیست و اگر این مردان سیاسی، از همروزگاران ما باشند، دشواری کار، دوچندان می‌شود چرا که بخاطر فقدان فاصله از رویدادها، ذهن و زبان نویسنده - چه بسا - می‌تواند آغشته به غرض ورزی‌ها و تعصّبات سیاسی - ایدئولوژیک باشد. در این میان، زندگی و کارنامه‌ی ِ سیاسی دکتر محمّد مصدّق، بیش از هر دولتمرد یا سیاستمدار دیگری، موجب بحث‌ها و مجادلات پایان ناپذیر است آنچنان که می‌توان گفت که وقایع 28 مرداد 32، سقوط دولت دکتر مصدّق و تفرقه‌ها و کینه ورزی‌های سیاسی بعداز آن، زمینه ساز انقلاب اسلامی‌بوده است!

در ایران، با وجود یک سُنّت دیرپای تاریخ نویسی (مانند تاریخ طبری، تاریخ یعقوبی، تاریخ بیهقی، مُروج الذّهب، اخبارالطوال ...) به علت حملات قبایل مختلف و گُسست‌های متعدد، تاریخ و تاریخ نویسی نیز رو به زوال گذاشت. استیلای دیرپای حکومت‌های قبیله ای، نوعی اخلاق و عصبیّتِ ایلی - قبیله ای را در جامعه‌ی ِ ما نهادینه کرد . در رفت و آمدها و کشاکش‌های حکومت‌های ایلی، جامعه‌ی ِ ایران از یک عصبیّت به یک عصبّیت دیگر پرتاب شده است. تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران - عموماً - بازتاب این عصبیّت‌ها و عصبانیّت‌هاست. این گذشته‌ی ِ ایلی - قبیله ای، روان اجتماعی ما را شکل داده و در عرصه‌ی ِ سیاست، عاملِ مهمی‌در چگونگی کردارهای ما بشمار می‌رود.
...

&
متن ِ کامل ( در کندوک )
در اصل ِ مأخذ
2///3

$
نقد ِ آريابرزن زاگرسی :
در کندوک
در اصل ِ مأخذ

ماهيّت ِ جمهوری ِ اسلامی و توهّمات ِ رايج

ماهيت جمهوری اسلامی و توهمات رايج

مهشيد اميرشاهی

من به عنوان زنی كه ظلم جمهوری اسلامی را چشيده است، به عنوان نويسنده‌ای كه ناچار ترك وطن گفته است، و به عنوان كسی كه آزادی بيان و قلم را از والاترين دست آوردهای بشری می‌داند سخنم را با پيامی به سلمان رشدی آغاز می‌كنم:

«گر هنرمند از اوباش جفايی بيند
تا دل خويش نيازارد و درهم نشود

سنگ بد گوهر اگر كاسه‌ی ِ زرين بشكست
قيمت سنگ نيفزايد و زر كم نشود

بی‌هنران هنرمند را نتوانند كه ببينند، همچنانكه سگان بازاری سگ صيد را ... يعنی سِفله چون به هنر با كسی برنيايد به خبثش در پوستين افتد

كند هر آينه غيبت حسود كوته دست
كه در مقابله گنگش بود زبان مقال».

از اينجا روی سخنم با شماست:

خانم‌ها، آقايان،

جمهوری اسلامی دهمين سال خود را پشت سر گذاشت و به گوياترين وجه آن را جشن گرفت - با صدور فرمان قتل يك نويسنده.

عرض كردم به گوياترين وجه، چون تصور نمی‌كنم هيچ حادثه‌ی ِ ديگری می‌توانست چنين موجز و رسا ماهيت اين رژيم را بيان كند.
در فتوايی كه خمينی برای ريختن خون سلمان رشدی داده است شكل كلی و جوهر اصلی حكومت ملايی درج است، نه فقط از اين رو كه اين فتوا نشان می‌دهد آزادی‌هايی كه انسان متمدن طی قرن‌ها به آن دست يافته است برای رژيم آخوندان بی‌ارزش است وجان آدمی ارزان بهاترين سكه‌ی ِ داد و ستد، بلكه به اين دليل كه يكبار ديگر می‌نمايد كه جمهوری اسلامی تنها با ايجاد بلوا و به راه انداختن جنجال و بر پا كردن قيل و قال دوام می‌يابد و قوام می‌گيرد.
...

$
متن ِ کامل ( در کندوک )
در اصل ِ مأخذ

راستی « حافظ » ، که بود و چه می‌انديشيد؟

راستی « حافظ »، که بود و چه می اندیشید؟ /// سند باد - ایران
Monday, March 5, 2007


انسان- خدایی ست که محور اندیشه اش، بهروزی و مانایی انسان است دراین جهان و بر این باور است که بهشت را تنها بر کرهء خاکی باید برپای داشت. آیا تلخ نیست که با رویکرد به جهان بینی ای بیگانه و سرتاسر سیاه، از خود و توان خود غافل شویم؟ جام جام در کف داشته باشیم و از جهان بینی ای که کوچکترین ارزشی برای انسان و مشیت او نمی شناسد و نافی هر اراده ای، جز ارادهء الله ست، پشتیبانی کنیم؟



نویسنده: سند باد - ایران

به راستی « حافظ »، که بود و چه می اندیشید؟

جام یا پیاله، سنگابه ای بوده است که در باورهای میترائیستی در آن نوشابهء مقدس را ریخته، می نوشیده اند. بنا بر اوستا، شربت جاودانگی _اَمریته Amrita _ یا فّر کیانی که بخشنده و یا نماد دارایی، نعمت، حاصلخیزی، تسلط فرمانروایانه بر خورشید و ابر و آسمان، بخت و قدرت شهریاری، پیروزی و بخشندهء همه نوع برکات است، در ژرفای دریا و آب پنهان می شود که پهلوانان، همهء خدایان و شاهان از سویی، و دیوان و انیران از دیگر سو برای تصاحب آن به پیکار می پردازند. در آیین میترایی، شیرهء حیات بخش هَئومه همان رمز فّر را دارد که در جام و یا پیاله می ریختند و می نوشیدند. این جام و پیاله در ایران باستان حرمت و تقدس بسیار داشت. دارندهء فّر یا جام و پیاله و نوشندهء شربت مقدسِ جاودانگی، علاوه بر شهریاری، نیز قدرت، پیروزی، حکمت و تسخیر افلاک را به ارمغان می آورد. زرتشت، برای کسب خرد جاودانه، رستگاری ابدی و نیروی روحانی وحدت، فّر را به صورت آبی زلال در کف دست _ مفهوم پسین جام _ از اهورامزدا و به تعبیری از بهمن کسب کرده و نوشیده است. این فّر در اشکال بعدی به نوشابهء مقدس و سرمدی به نام بنگ گشتاسبی شهرت یافت که به صورت می مغانه، جام و پیاله در ادب و عرفان ایران باقی ماند. فّر کیانی نیز که ویژهء پادشاهانی بود که از دایرهء عدالت خارج نشوند و در رفاهِ زندگانی مردمان بکوشند، به جمشید رسیده که نماد آن، یعنی جام جم، جایگاه شایستهء خود را در ادبیات عرفانی و در شعر حافظ پیدا کرده است. با نگاه در جام جم است که انسان ایرانی می تواند بر جهان اشراق پیدا کند و بر امور موذی و خطرناک آگاهی یابد. و جمشید، از آنجا که در پیوند با خرد جاودانه است؛ انسان- خدایی ست که محور اندیشه اش، بهروزی و مانایی انسان است دراین جهان و بر این باور است که بهشت را تنها بر کرهء خاکی باید برپای داشت. آیا تلخ نیست که با رویکرد به جهان بینی ای بیگانه و سرتاسر سیاه، از خود و توان خود غافل شویم؟ جام جام در کف داشته باشیم و از جهان بینی ای که کوچکترین ارزشی برای انسان و مشیت او نمی شناسد و نافی هر اراده ای، جز ارادهء الله ست، پشتیبانی کنیم؟ اما، حافظ به توانایی های خودی باور دارد و تمنا از بیگانه را شایستهء دارندگی نمی داند؛ اصولاً بیگانگان و انیران دارای فّر نیستند که بتوان از آنان چنین تمنایی داشت.
...

$
متن ِ کامل ( در کندوک )
در اصل ِ مأخذ

فاجعه‌ی ِ انقلاب و خاکستر ِ زمان

فاجعه انقلاب و خاکستر زمان/ در نقد اسطوره سیاهکل و نوستالژی جمعه ی خونین
شنبه، 5 اسفند 1385

رشيد اسماعيلي

« عزم و اراده آنها اصلا ً باور کردنی نیست، حتی زنها تا آخرین نفس به جنگ ادامه می دهند ، مردها قرص سیانور در دهانشان دارند و برای اینکه دستگیر نشوند خودکشی میکنند»
محمد رضا پهلوی

در شامگاه نوزدهم بهمن 1349 ، سیزده مرد مجهز به تفنگ،مسلسل و نارنجک دستی به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل، در جنگلهای حاشیه خزر حمله کردند. آنها با این حمله که بعد ها به حماسه سیاهکل معروف شد، هشت سال فعالیت شدید چریکی را آغاز کردند و الهام بخش مبارزه مسلحانه بیشتر گروههای تندرو اسلامی و مارکسیست با رژیم شاه شدند. رژیم پهلوی ، یک نظام بسته سیاسی ، اما توسعه گرا با سیاستهای اجتماعی مترقی بود.بدنه اصلی مخالفان رژیم شاه را روحانیون محافظه کار، مذهبیون بنیاد گرا و روشنفکران و گروههای چپ تشکیل می دادند.

آنچه روحانیون بنیادگرا و محافظه کار را به مقابله با رژیم شاه سوق داد، اصلاحات اجتماعی- اقتصادی عصر پهلوی بود. اصلاحات ارضی شاه به معنای اضمحلال قدرت زمین داران حامی روحانیت سنتی در جامعه روستایی ایران بود، طبیعتا ً این مسئله نمی توانست برای حوزه ی علمیه ی محافظه کار قابل قبول باشد. اعطای حق رای به زنان و حرکت هر چه بیشتر به سوی یک نظام حقوقی سکولار که نقش شرع و به تبع آن روحانیت را در جامعه کمرنگ تر از پیش می کرد، نیز چیزی نبود که به مذاق حوزه های علمیه خوش بیاید. شاه پس از مرگ آیت الله بروجردی به یک سلسله اصلاحات در قوانین مدنی جهت ایجاد برابری بین حقوق زنان با مردان دست زد.بسیاری ازتغییرات قانونی که فیمینیستهای ایرانی، امروز به عنوان «خواستهای به حق زنان» از «حکومت اسلامی» مطالبه می کنند، در رژیم شاه محقق شده بود.

در مجموع می توان گفت اصلاحات ارضی، برابری حقوقی میان زن و مرد، حق قضاوت برای زنان، گسترش روز افزون آزادی های اجتماعی و تاسیس تفریحگاههای مدرن و برخورد تحقیر آمیز رژیم شاه با روحانیت، نهایتا ً به اندازه کافی انگیزه برای مبارزه در اختیار روحانیت و نیروهای مذهبی قرار داد.
...

$
متن ِ کامل ( در کندوک )
در اصل ِ مأخذ

Wednesday, June 06, 2007

از تصوير و فرّ ِ انگيزشی ِ دکتر مصدّق تا امتداد ِ کينه‌توزی‌های ِ خاصمانش

از تصویر و فرّ انگیزشی دکتر مصدّق تا امتداد کینه توزیهای خاصمانش
[ حاشیه ای بر چیز نویسی آقای میرفطروس ]


آریابرزن زاگرسی
تارخ نگارش: یازدهم ماه مای سال 2007 میلادی


{ ....... حکومتِ اقتدار يا اقتدار حکومت؟

برخلاف جامعة مدنی (Société civile) در جوامعی که هنوز توسعهء اجتماعی و انکشاف طبقاتی در آن ها صورت نگرفته و جامعه هنوز در دوران پيشامدرن و به شکل «جامعهء توده وار» (Société de masse) بسر می برَد، رهبران جنبش های عظيم اجتماعی، غالباً در هیأت پيشوای فرّهمند (charismatique) و «پدر ملّت» ظاهر می شوند. در اينجا، ديگر «پيشوا»، تنها رئيس دولت يا شخص مقتدر حکومت نيست بلکه کسی است که در برابرش نهاد مستقلی وجود ندارد و بهمين جهت پارلمان، دادگستری و ديگر نهادهای قانونی، بنام «مصلحت ملّی» می توانند تعطيل شوند. در چنين جوامعی، پوپوليسم رهبر سياسی، مردم (خلق) را تا حدّ تقدّس بالا می بَرد و پيشبرد هدف های سياسی را نه توسط مجلس، احزاب و نهادهای مدنی، بلکه به خواست و ارادهء مردم، ميسّر می داند چرا که در نظر پوپوليسم، اراده و خواست مردم، عين اخلاق، آزادی و عدالت است. پوپوليسم با تظاهر به ساده زيستی و استضعاف، خود را نمايندهء محرومان جامعه و تجلّی خواست و ارادهء توده ها وانمود می کند و همواره، «توطئه» يا «دست بيگانگان» را علّت ناکامی های سياسی - اجتماعی خود می داند. در اينجا، کانونی شدن ارادهء عمومی و مصلحت ملّی، قانونی می شود و تحقّق خواست ها و آرمان های رهبر (پيشوا) به هدف اصلی جنبش بَدَل می گردد. بدين ترتيب، تهديد به بسيج مردم و تحقير نمايندگان مجلس، ابزاری ست برای پيشبرد آرمان های رهبر. از نظر رهبر پوپوليست، جوهر جنبش او در نصّ قوانين موضوعه (خصوصاً قانون اساسی) نيست بلکه در درک و دريافتی است که «پيشوا» می تواند از قوانين داشته باشد، بهمين جهت، او در موارد اساسی به «روح قانون» و «مصلحت اجتماعی» (که در واقع روح و مصلحت خود اوست) استناد می کند و حضور هيجانی «قاطبهء ملّت» را ملاک درستی عمل خود و «قوهء تمييز و تشخيص مردم» می داند. بررسی وقايع اين دوران و خصوصاً نگاهی به انديشه ها و عملکردهای سياسی دکتر محمّد مصدّق، مصداق عينی يا بازتاب واقعی چنين جامعه ای می تواند باشد. ...................... ( ادامه ی مطلب آقای میرفطروس ) }


+++++++++++++++

حاشیه ی آ. زاگرسی

درخرابات مُغان، منزل نمی باید گرفت
چون گرفتی، کینِ کس، در دل نمی باید گرفت

----------------- ( صائب تبریزی )


اینطور که شواهد و قرائن نشان می دهند، هشدار من به آقای میرفطروس، کوبیدن پُتک سنگین استدلال بر آهن سرد ذهنیّت آکبند و انجمادی وی بوده است. گویا ایشان آنچنان از شیرینی آغازین آدامس ایدئولوژی منحط مارکسیسم، شیفته و بی قرار شده اند که هنوز حاضر نیستند چنان آدامسی را برغم لاستیک و مُتعفّن شدنش از دهان مغز و قلب خودش به بیرون تُف کند و بکوشد که هنر و پرنسیپ پژوهشگری را بدون متابعتها و دنباله رویها و واماندن به ذهنیّت آکبند و فیکس شده ی آکادمیکی / کلیشه ای، به تن خویش واقعیّت پذیر کند. آقای میرفطروس هنوز از چاله ای در نیامده به چاهی مخوفتر و تاریکتر، خودش را فرو انداخته است با این توهّم رسواگرانه که با تلاشها و عرق ریزیهای علمی نما، مثلا روشنگر و پاسخگوی مُعضلات میهن و مردم ایران باشند.

انسانی که می خواهد در باره ی تاریخ یک ملّت، پژوهش کند بایست آن پخته گی مغزی و سیّالیّت ذهنی و ذکاوت و هوش و فهم را داشته باشد که در آغاز از تار و پود فرهنگ و تاریخ و پرنسیپهای باهمستان مردم خود در تنوّع وجودیشان، بینش بسیار ژرف و بایسته به دست آورد تا در سنجشگری و پرداختن به موضوعهای دلخواهش، هرگز سرنا را با تمام نیروی وجودی اش از سر گشادش ننوازد. وقتی که ما از یک طرف، فرهنگ خودمان را اصلا و ابدا، شناخت عمیق و پالوده شده ای از آن نداشته باشیم و از طرف دیگر، شناخت درخور و پیش پا افتاده ای نیز از تحوّلات فرهنگی و فکری و اجتماعی و تاریخی باختر زمینیان نداشته باشیم، آنگاه، آنچه را در دیگ « کژفهمیهای شلنگ – تخته ای خود » می پزیم، آش شله قلمکاری از آب در خواهد آمد که راه به هیج ناکجا آبادی نخواهد برد؛ سوای سرگردانی مردم و تشدید کمپلکس فاجعه بار مسائل اجتماعی و تاریخی و فرهنگی ما.
...

$
متن ِ کامل ( در کندوک )
در اصل ِ مأخذ
( نوشته در 5 بخش است : 1 2 3 4 5 )

ادبيات عرفاني و منجلاب صوفيسم

ادبيات عرفاني و منجلاب صوفيسم

April 18, 2006

يداله رؤيايی

عباس عزيز،

اشتباهي که منتقدان ادبي و روشنفکران ما کرده‌اند، و به تبعيت آنان در غرب هم تکرار شده است اين است که تفکر عرفان ايراني را با صوفيسم در آميخته‌اند و، به عبارت ديگر، صوفيسم را عرفان دانسته‌اند. يعني زايده را به حساب اصل گذاشته و اصل را در زايده جسته‌اند
...

$
متن ِ کامل ( در کندوک )
در اصل ِ مأخذ

خاطرات ِ منتشر نشده‌ی ِ هاشمی رفسنجانی

خاطرات منتشر نشده هاشمي رفسنجانی

اكبر هاشمي رفسنجاني رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام، بخشي از خاطرات خود از جريان مبارزات مذهبي و سياسي را تعريف كرد.تاكنون نشريات و رسانه‌هاي بسياري اقدام به ارائه خاطرات وي كرده‌اند. چند مجلد از روز‌نوشت‌هاي هاشمي رفسنجاني نيز توسط بنياد انقلاب اسلامي منتشر شده است اما متني كه در ذيل خواهد آمد، برگرفته از مجموعه مصاحبه‌هاي اعضاي دفتر مطالعه و تدوين تاريخ ايران با هاشمي رفسنجاني بوده است كه براي اولين بار در خبرگزاري فارس منتشر مي‌شود.

*آشنايي هاشمي رفسنجاني با امام
... همان سالهاي اول و دوم بود كه به قم آمدم ( سال 1327 ) با امام آشنا شدم. امام هم چهره معروف و مشخص و محترمي بودند، توي حوزه هر كس مي‌آمد، جزو اولين كساني را كه مي‌شناخت ايشان بود.... قيافه امام يك قيافه با ابهت و دوست داشتني بود و ما همان جوري بدون اينكه با ايشان آشنا شويم از قيافه ( با) ابهت و از منش ايشان و خوشمان مي‌آمد.... بخاطر همسايگي نسبت به خانواده امام، از زندگي امام اطلاعات خوبي پيدا كرديم. براي ما جاذبه داشت كه زندگي امام خوب در سطح امام، ما نبوديم ولي سعي مي‌كردم خودم در مسير راه يك قدري همت را بيشتر كنم در مسير امام سئوالات را از امام مي‌كردم.(جلسه 3و 4 - ص 6 )
...

$
متن ِ کامل ( در کندوک )
در اصل ِ مأخذ

آنچه به آمريکائيان بايد گفت

آنچه به آمريکائيان بايد گفت

محمد جلالی چيمه (م.سحر)

این روزها، همچنانکه از اخبار روزگار ونیز از نظریات تحلیلگران سیاسی و نظامی در این سوی و آن سوی جهان استنباط می شود، کشور ما ایران یکی از پرمخاطره ترین دوران های تاریخ خود را از سر می گذراند. واین مخاطرات عظیم متأسفانه گویا لحظه به لحظه به مراحل نهایی و فاجعه بارخود نزدیک و نزدیک تر می شوند.

ازما به عنوان شهروندان ایرانی چه ساخته است؟ هیچ! جز بیان و گوشزدِ آنچه که می دانیم و نیز می دانیم که قدرتمداران دنیای معاصر غرب و بازی گران و مسئولان میدان بزرگ منازعات جهانی از آن ها آگاهی ندارند یا دست کم آگاهی عمیقی ندارند.

هریک از ما ایرانیان در حد توان خود ، در هرکجای جهان که هست موظف است تا نقش آگاهی دهندهء خود را به تمام و کمال ایفا کند و با همهء توان تلاش کند تا افکار عمومی مردم اروپا و آمریکا را نسبت به سرنوشت ملت و کشور خویش حساس کند. به خصوص هریک ازما می باید ضمن رساندن پیام ِ«حقیقت ایران» و«حقیقتِ ملت ایران» به گوش کارسازان و بازیگران قدرت های بزرگ، به ویژه به تصمیم گیرندگان کنونی دولت های آمریکا و اسرائیل، در حد توانایی خود بکوشد تا سایهء شوم وهولناک خطر را که در فضای محنت بار میهن ما پر وبال گشوده است از کشوردور و دورتر سازد، باشد تا سرنوشت ملت ما که اینچنین اسیر هوسها و آزمندی های مشتی ملای بی وطن و دستاموزان کودن و کوته بین آنان است، بازیچهء دست زورمداران جهان معاصر نشود و«جریمه» و کیفر ِمضاعف استبداد و خشونت و حاکمیت جهلی را که در این سه دههء شوم بر او تحمیل و به رنج تحمل آن مبتلا شده است ، به بهای بس گزاف تری نپردازد!

نویسندهء این سطور بر مبنای چنین اعتقادی و به دلیل وحشتی که از بمباران مراکز و تأسیسات اتمی ایران داشته و دارد، درست یک سال پیش، همین حس هشدارگرانهء خود را ضمن انتشار« نامهء سرگشادهء یک شاعر ایرانی به مردم آمریکا و اسرائیل» با خوانندگان درمیان گذاشته بود [1]. اکنون نیز به دلیل همان حس ِاندیشناک،درحالیکه اوضاع زمانه را آشفته تر می یابد وفاجعهء بزرگ (شاید بزرگ ترین فاجعه در طول تاریخ 3000 سالهء ایران) را نزدیک تر می بیند، همراه بااضطرابی که آنرا میان اکثریت مطلق ایرانیان مشترک می داند به دردمندی تمام، بر آن است که می باید به هر وسیلهء ممکن برخی سخنان را با ارباب قدرت جهان امروز که با هزار تأسف سرنوشت ملیون ها انسان معاصر و آینده به اراده و تصیم ایشان بستگی یافته، در میان نهاد و آنان را از حقایقی آگاه ساخت که چشمان کوته نگرشان نمی بیند و تصوراتِ حاصل از ذهن های تک ساحتی شان از آن بیگانه است .

ای بسا از این طریق بتوان خدمتی به میهن و مردم میهن کرد و ای بسا بتوان بسیاری از اربابان اولو الامر و صاحبان ِ قدرت های سیاسی و نظامی و اقتصادی دنیای معاصر را ازسقوط به ورطهء جنایت های جدیدی برعلیه بشریت باز داشت و از این رهگذر نثار قدم های مصدوم صلح و آزادی شاخه گلی پیش فرستاد .

از اینرو بر آنم که بسیاری سخنان را به ویژه با افکار عمومی کشورهای غرب ، درمیان می باید نهاد. واز آن جمله

به آمریکایی ها می باید گفت که :
...

$
متن ِ کامل ( در کندوک )
در اصل ِ مأخذ

هيچ نهاد ِ ملّی وجود ندارد که بخواهد نماينده‌ی ِ منافع ِ ملّی باشد

هیچ نهاد ملی وجود ندارد که بخواهد نماینده منافع ملی باشد

گفتگو با نشریه اینترنتی «تلاش آنلاین»

ف. تابان

• این چه مقایسه ای است که بر پانصد سال گرسنگی و بی عدالتی و سرکوب و جنگ و کشتاری که سرمایه داری به همراه آورد چشم می پوشد و تنها وضعیت امروز آن را در اوج پیشرفت ـ آن هم تنها در بخشی از جهان ـ ملاک می گیرد، اما به سوسیالیسم که می رسد، نخستین تجربه ها و عمر کوتاه آن را همراه با همه ی آرمان های انسانی آن یکجا زیر خاک دفن می کند؟ ...


اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
آدينه ۶ بهمن ۱٣٨۵ - ۲۶ ژانويه ۲۰۰۷


تلاش ـ آقای تابان، اگر درست در خاطرم باشد، شما درمیزگرد کلن که حدود دو ماه پیش برگزار شد، در برابر بیشتر سخنرانان آن میزگرد که بر مبارزه در سطح ملی و در خدمت منافع ملی تکیه داشتند، اعلام نمودید که ما در ایران نه منافع مشترک ملی، بلکه یک احساس ملی مشترک داریم. اما متأسفانه به دلیل کمی وقت و فشردگی برنامه میزگرد، فرصتی نبود که شما در این زمینه توضیح بیشتری بدهید. و ما در آغاز این گفتگو درخواستمان این است که شما این نکته را بیشتر بشکافید. البته با توجه به این که بصورت کاملاً آشکار و بارزی در ایران امروز یک روند پررنگ مبارزاتی برای آزادی و برابری حقوقی انسانها وجود دارد که فرض بر این است؛ طبقات، اقشار گوناگون مردمی و گروهبندی های مختلف از هر نوع اندیشه و گرایشی از موفقیت آن سود خواهند برد. علاوه براین امروز ارزیابی بسیاری این است که حفظ ایران در جهان امروز و بیرون آمدن آن از بن بست همه جانبه کنونی ـ که شما خود در آن میزگرد از این وضعیت تحت عنوان فاجعه در جریان نام بردید ـ در گرو پیروزی این مبارزه است.

ف. تابان ـ موضوعی که قرار است گفتگوی ما بر سر آن صورت گیرد، موضوعی بسیار گسترده، حساس و دارای جنبه های گوناگونی است و من قبل از اینکه با موافقت یا مخالفت با این موضوع (چیزی به نام منافع ملی) بپردازم، می خواهم جنبه های مختلفی را که به این مساله مربوط می شود مورد بحث قرار بدهم. مایلم بحث را از این نکته شروع کنم که قاعدتا، هر ایرانی به پیشرفت و سرفرازی ایران علاقمند است و از موفقیت های آن احساس غرور می کند ـ این همان است که من از آن به عنوان احساس مشترک ملی نام می برم - ، اما آیا از این حقیقت ساده می توان نتیجه گرفت که منافعی وجود دارد که همه ی ملت ایران بر سر آن توافق دارند و آن منافع، منافع ملی است؟
مهم ترین و جنجالی ترین مساله ای که اکنون در برابر کشور ما قرار گرفته است، مساله فناوری هسته ای است. ظاهرا باید چنین باشد که ملت ایران و همه ی جناح های سیاسی آن از پیشرفت هایی که در این زمینه به دست می آید و تجهیز ایران به تکنولوژی هسته ای شادمان و با آن موافق باشند. اما می بینیم که چنین نیست و حالا که امکان تعیین دقیق نظر ملت وجود ندارد، لااقل می توان گفت حکومت و بخش عمده ای از اپوزیسیون در این زمینه در دو جبهه ی مختلف ـ رو در روی هم ـ قرار گرفته اند. در اینجا چه کسی بیانگر منافع ملی است؟
کمی به عقب تر برویم. در جنگ ها، ظاهرا باید منافع ملی و یا همبستگی ملی برجستگی آشکاری بیابد. اما در جریان جنگ عراق و ایران، نه تنها مجاهدین خلق، بلکه کسانی مثل شاپور بختیار و نیز بخشی از نیروهای وابسته به حکومت سابق که به خارج از کشور رفته بودند، در حمله ی عراق به ایران تحقق آرزوهای خود را جستجو می کردند. در آن زمان چه کسی بیانگر «منافع ملی» در ایران بود؟
...

$
متن ِ کامل ( در کندوک )
در اصل ِ مأخذ

مولوی ِ بلخی و فطرت ِ انسان

مولوی ِ بلخی و فطرت ِ انسان

منوچهر جمالی


• چرا مـولـوی بلخی فطرتِ انسان را، که همان بُن انسان میـباشد، اصل تحوّل ( وَشـتـن = گشـتـن = رقصـیدن» و حـرکت (= ارکه ) و نوزائی (= فرشگرد) مـیـدانـد؟ ...

اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
چهارشنبه ۱۱ بهمن ۱٣٨۵ - ٣۱ ژانويه ۲۰۰۷

درفرهنگ سیمرغی (= زال زری ) ، بُن انسان ، اصل تحوّل و جنبش ( حرکه = ارکه ) و فرشگرد ( نوزائی ) است . اگر« بیرونه، یا پوست وآگاهبود »، که ما ، آن را « خـود » مینامیم ، « زهدان و مشیمه این درونه » ، نـباشد ، آنگاه « خود » ، تبدیل به « زندان و قفس سفت وسخت وثابت » میگردد .
معمولا اندیشه های مولوی ، دراثر نا آگاهی ازاین سراندیشه فرهنگ سیمرغی ، غلط وکج فهمیده میشود . « خود » ، در غزلیات مولوی ، غالبا ، به همین « پوستِ سفت و سخت و ثابت و طبعا، روشن ساخته شده » ، گفته میشود، که نماد یخزدگی و افسردگی وملال آوری ویکنواختی میباشد . عقل و آگاهبود ، با چنین « خودی » ، پیوسته است . « بیخودی ، و ضمیر، و دل ، و جان ِ جان ، یا عدم » ، همان « درونه » ، یا « بُن ِ بهمن-همائی»است، که « اصل تحول و حرکت و نوزائی » است ، وبه کلی، با مفهوم و تصویر« فطرت اسلامی و زرتشتیگری » ، فرق دارد . وقتی « آنچه سفت و محکم بهم چسبیده، و طبعا بیحرکت و تغییر ناپذیر» است ، « خـود »، نامیده میشود ، « آنچه همیشه درحال حرکت و تموّج وتحـّول است ، « بی + خود » است .
...

$
متن ِ کامل ( در کندوک )
در اصل ِ مأخذ

تأمّلاتی درباره‌ی ِ « انقلاب ِ اسلامی ِ ايران » ! - علی ميرفطروس ( بخش ِ سوّم و پايانی )

تأمّلاتی دربارة «انقلاب اسلامی ایران»!

علی میرفطروس (بخش سوم و پایانی)


* ما مردمی هستیم کــه غالباً، آینده را فدای گذشتة ناشاد می کنیم و در این مسیر، حتّی همـة داده هـا و دستاوردهای مثبت گذشته را، نـفی و یا همة راه هـا و پـل هـا را خــراب می کنیم. «انقـلاب شکوهمند اسلامی»، محصول همین بی اعتنائی ها و عدم آینده نگری های ما است.


* برای من، نه نظام جمهوری مطرح است و نـه رژیم سلطنتی. متـأسفـانه بسیاری از روشنفکـران و سروران سیاسی مـا - خصوصاً در خـارج از کشور - بـا طرح «شبه مسئله» هـا، مسئلـة اساسیِ اتحـاد و همبستگی ملّی برای رهایی ایران را فراموش کرده اند.


* دربارة حملة احتمالی آمریکا، موضع بسیاری از روشنفکران و رهبرانِ سیاسی ما چنانست که گویی از زبان سران و رهبران جمهوری اسلامی سخن می گویند!!


اشاره:
انقلاب 57، حکایت پایان ناپذیری است که همروزگاران ما فراوان دربارة آن نوشته اند و آیندگان نیز از آن خواهند نوشت.
تحلیل های رایج از چگونگی برآمدِ انقلاب یا علل و عوامل آن، عموماً، ماهیّتی سیاسی- ایدئولوژیک داشته و بیشتر در خدمت توجیه یا تبرئة «اصحاب دعوی» می باشند تا در جهت حقیقت گوئی و روشنگری تاریخی.
مقالة حاضر، تأمّلاتی است دربارة برخی جنبه های رویداد بزرگی که - درست یا نادرست- «انقلاب اسلامی» نامیده می شود. انتشار این «تأمّلات» در سال های دور، با توجه به رونق ایدئولوژی های انقلابی، برای بعضی روشنفکران و رهبران سیاسی ما «ناگوار» بود امّا، اینک - با پیدایش روشنفکران و رهبرانی که «مصالح ملّی» را بر «منافع حزبی و ایدئولوژیک» ترجیح می دهند - امیدوارم که انتشار این «تأمّلات» باعث تأمّل و تفکر تازه ای گردد.
از دوست عزیزم آقای عباس احمدی (مزدک)، مسئول سایت های «بی پایان»، «همیشک» و «ایران آرا» که تأمّلات زیر را از خلال گفتگوها و مقالاتم استخراج و تنظیم کرده اند، صمیمانه سپاسگزارم
ع. م

اشتباه رضاشاه يا محمد رضاشاه در اين بود كه به مشاركت واقعي مردم در تصميم گيري هاي سياسي بي توجه بودند و همه چيز از« بالا» سازمان مي يافت. اين امر باعث شد تا شكافي كه بطور تاريخي بين دولت و ملت (Etat-Nation) وجود داشت، در زمان رضاشاه و محمد رضاشاه نيز باقي بماند و ملت اقدامات و اصلاحات دولت را از آن خويش نداند.
...

$
متن ِ کامل ( در کندوک )
در اصل ِ مأخذ

&
بخش اوّل
بخش ِ دوّم

پديده‌ی ِ آزادی درخور ِ بخش‌کردن نيست

پدیده‌ی آزادی در خور بخش کردن نیست


مردو آناهید


• یکی از شوربختی‌ی ایرانیان این است که در منشورهای آزادیخواهان کمترین مرزی، که از گسترش عقیده‌های آزادی‌ستیز پیش‌گیری کند، دیده نمی‌شود. آزادیخواهان بیشتر بندهای منشور خود را از نوشته‌های مردمانی برداشت کرده‌اند که دموکراسی را شناخته و خواسته‌اند ولی این آزادیخواهان فراموش کرده‌اند که مردم ایران هیچگاه با آزادی آشنایی نداشته‌اند که بتواند روند دموکراسی را بشناسند ...



اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
آدينه ۷ مهر ۱٣٨۵ - ۲۹ سپتامبر ۲۰۰۶



آزادیخواهان برآنند که با هر گروهی از مردم، با پیروان هر عقیده‌ای، در راستکاری و همپرسی، برای سامان کشورآرایی، پیمان ببندند. در سامان آزادیخواهان باید همگان بتوانند داد و دادگستری را دیدبانی و پاسداری کنند .
آرزوی آزادیخواهان ایران بر آگاهی‌هایی پایه گذاری شده‌اند که از روند دگرگونی‌های جامعه‌های دیگر برداشت کرده‌اند. درست است که پدیده‌هایی که انسان را در سویی به جنبش می‌اندازد، بسان نیاز به مهربانی و بیزاری از خشم، در بیشتر مردمان یکسان است ولی جهان‌بینی و برداشت آنها از این پدیده‌های یکسان نیست. یعنی مفهوم‌هایی که مردمان گوناگون از "مهربانی" یا "خشم" داردند با یکدیگر برابر نیستند .
فراهم کردن زمینه‌ای آزاد، که آزادیخواهان بتوانند آرمان خود را در آن پرورش دهند، بسیار دشوار است. شوربختی در این است که آزادیخواهان، بدون آن که زمینه‌ی آزادی را فراهم کنند، خواستار بهره گرفتن از آرمان خود هستند. آرمان شیرینی که در زمین تلخ کاشته شود تنها در دورنمای آرزو می‌روید و هرگز میوه‌ای بر نخواهد آورد .
...

$
متن ِ کامل ( در کندوک )
در اصل ِ مأخذ