زن از ديد داستاننويسان معاصر
زن از ديد داستاننويسان معاصر
( مهشيد اميرشاهی )
خانمها، آقايان،
در دعوتنامهای كه از طرف انجمن شما برای ايراد سخنرانی در اين محفل به من رسيد - و من بی يك لحظه ترديد و با خوشوقتی هر چه تمامتر آن را پذيرفتم - از من خواسته شده بود در بارهی ِ نقش زنان در بيداری ايرانيان صحبت كنم. من از انجام اين وظيفه لا اقل به سه دليل معذور بودم:
اول اينكه من كمترين شاگرد، ولی به هر حال شاگرد مكتب سعدیام. شيخ رند ما در فوايد خاموشی در شرايطی خاص دستوراتی صادر كرده است كه همه را بايست آويزهی ِ گوش هوش ساخت. در حكايتی میفرمايد:
«جوانی خردمند از فنون و فضايل حظی وافر داشت و طبعی نافر. چندانكه در محافل دانشمندان نشستی زبان سخن ببستی. باری پدرش گفت ای پسر تو نيز آنچه میدانی بگوی. گفت ترسم كه بپرسند از آنچه ندانم و شرمساری برم.
«نشنيدی كه صوفئی میكوفت
«زير نعلين خويش ميخی چند
«آستينش گرفت سرهنگی
«كه بيا نعل بر ستورم بند»
صفاتی كه سعدی برای آن جوان بر میشمرد بر من منطبق نيست ولی در ازای خرد و فضل و كمال آن پسر من تجربهای دارم كه به يمن گذر عمر به دست آوردهام و اين تجربه به من حكم میكند وارد مباحثی نشوم كه از آنها بهكلی بیاطلاعم. موضوع پيشنهادی از آن جمله بود. اگر من ناشيانه به تعمير كفشم میپرداختم خطر آن میرفت كه سواركاران متوقع شوند كه بر اسب و استرشان نعل بكوبم! آنوقت حقيقتاً عِرض خود میبردم.
...
$
متن ِ کامل ( در کندوک )
در اصل ِ مأخذ
No comments:
Post a Comment