Wednesday, December 14, 2011

خويشاوندی پنهان (آرامش دوستدار)

خويشاوندی پنهان
17.06.11 | آرامش دوستدار

برای آنکه شايد ما از خواب خرگوشی در بن‌بستی که من آن را نزديک به سه دهه‌ی پيش در فرهنگ خودمان ديده و نشان داده‌ام بيدار شويم، برای آنکه شايد در جست‌وجوی راهی به خارج برآييم و به اين منظور عللی را بيابيم و بشناسيم که ما را از ديرباز به اين بن‌بست کشانده‌اند، می‌خواهم و بايد آنچه در اين‌باره مکرر گفته‌ام، در آغاز اين مقاله‌ی کوتاه برای آخرين بار به تصريح و تأکيد بيشتری بگويم. و آن اين است: در نقطه‌ی مقابل فرهنگ غربی که تنها شاگرد استقلال‌يافته‌ی يونانيان و مآلاً تنها فرهنگ ‌پرسنده و انديشنده باشد، فرهنگ ما فرهنگی‌ست ناپرسنده و نينديشنده و هرگز جز اين نبوده‌ است. يعنی از بدو تبلور خود از زمان زرتشت تاکنون در کليتش که شامل جنبش‌ها، فرقه‌ها، مکتب‌ها، موضع‌ها، نگرش‌ها و ديدگاه‌ها بشود، هيچگاه نه ‌پرسيده و نه مآلاً انديشيده‌ است، مگر در دو مورد استثنايی، يعنی عبدالله روزبه و رازی که من در امتناع تفکر در فرهنگ دينی مشروحاً به آنان پرداخته‌ام و قهراً مؤيد رويداد اين کليت‌اند. اين دعوی بسيار جسورانه را نمی‌توان به صرف چنين خصوصيتی نادرست خواند. در عوض، امکان درست بودنش می‌تواند آدم پرسنده و جوينده را کاملاً نگران نمايد. و اين نشانه‌ی خوبی‌ست، اگر از حوزه‌ی خصوصی و شخصی خارج شود و هر چه بيشتر خود را در بخش‌های گوناگون فرهنگی بگستراند. چون برای نجات از هر مهلکه‌ای نخست بايد آن را ديد و شناخت. چنين تشخيص، سنجش و برآوردی در مورد اين پديده‌ی دوهزار و پانسد ساله، آن را از داشتن هرگونه وجه اشتراکی با موضوع و موضع‌های ديگر محروم می‌سازد. بنابراين به من با يک چنين موضوع و موضعی نبايد اين افتخار را داد که از زمره‌ی انديشمندان و پژوهشگران به‌شمار آيم. من خودم را نه انديشمند احساس می‌کنم، نه «فرهيخته» که امروزه از در و ديوار فرهنگ ما می‌ريزد، و نه هرگز پژوهشگر، و سرانجام نه پيشوا و راهنمای مردم به سوی آينده‌ای نويدبخش. کليدی هم نه دارم و نه می‌توانم بسازم که با آن بشود درهای بسته‌ی آينده را، که نخبگان ما چهارطاق يافته و ديده‌اند، گشود. بنابراين بايد به من اجازه داده‌ شود که از همسری با هرگونه «انسان فرهيخته» معاف بمانم. اين درخواست ناشی از تميزی‌ست مبتنی بر ادعای جسورانه‌ای که من می‌کنم و تاکنون، منفی يا مثبت، سابقه نداشته‌ است. چنين ادعايی با تمام نتايج مترتب بر آن شامل حال همه‌ی فرهنگسازان کنونی ما نيز می‌شود. عيناً به همين سبب بسياری از آنان لااقل در دلشان به من چپ‌چپ نگاه می‌کنند. چنين واکنشی از جانب آنها طبيعتاً بچگانه است و از کسی سرمی‌زند که خود را بيش از حد نصابِ مجاز در ميانمايگی کنونی فرهنگی‌مان جدی می‌گيرد. هدف تز من در وهله‌ی اول بنيادگذاران فرهنگ ما هستند
...
$
متن ِ کامل ( در کندوک )
متن ِ کامل ( در اصل مأخذ )

PDF

Friday, November 25, 2011

خطابه‌ای از محمد علی فروغی – ذکاء‌الملک

خطابه‌ای از محمد علی فروغی – ذکاء‌الملک

مخاطرات تدوين قوانين مدنی در ايران
... تصور نکنيد اين کارها [تدوين قوانين عرفی] به آسانی انجام گرفت. کشمکش‌ها کرديم، لطائف‌الحيل به‌کار برديم، با مشکلات و دسيسه‌ها تصادف کرديم که مجال نيست شرح بدهم. مِن‌جمله اين‌که مقدسين... چماق شريعت را نسبت به قوانين بلند کردند و در ابطال و مخالفت آن‌ها با شرع شريف حرف‌ها زدند و رساله‌ها نوشتند... تا چند سال پيش قانون مدوّن مکتوب نداشتيم...

يعنی در قسمتی از امور، قانون شرعی حاکم بود و در قسمتی قانون عرفی و عادی؛ الا اين‌که قانون هر قسم که باشد خواه مکتوب و خواه عرفی و خواه شرعی، بودنش تنها کافی نيست، مقتضی متناسب بودنش شرط است، و مجری و محترم بودنش لازم است، و چون سخن به اين‌جا می‌رسد کار مشکل می‌شود... اگر می‌خواستيم نغمه قانون مجازات و قانون مدنی را بلند کنيم هنگامه برپا می‌شد که در مقابل قانون شرع قانون وضع می‌کنند هرچند در جواب اين اعتراضات حرف حسابی داشتيم و می‌گفتيم در امور جزايی سال‌ها بلکه قرن‌هاست که قانون شرع درجريان نيست، و اگر قانون مجازاتی برای امروز تنظيم نکنيم معنی آن اين است که مجرمين و جنايت‌کاران نمی‌يابد مجازات شوند، يا بايد درعمليات قديم يعنی گوش و دماغ بريدن و مهارکردن و آدم گچ‌گرفتن و امثال آن‌ها مداومت شود...
وقتی که از من تقاضا شد که در خصوص تاريخچه حقوق ايران و دانشکده حقوق چند دقيقه برای دانشجويان اين دانشکده صحبت کنم و آقايان را سرگرم نمايم با کمال مسرت پذيرفتم، زيرا گذشته از اين‌که پذيرفتن تقاضای دوستان هميشه مايه مسرت من می‌شود. منوچهری که از شعرای خوب ماست غزل مانندی دارد که يک شعر آن اين است:

آنجا که بود مستی ايام گذشته
آن‌جاست همه ربع و طلال و دمن من

...
$
متن ِ کامل ( در کندوک )
متن ِ کامل ( در اصل مأخذ )

Saturday, November 12, 2011

ما برآنيم که ايران را پس بگيريم

ما برآنيم که ايران را پس بگيريم
(مردو آناهيد)

اگر زمانی کوتاه، آگاهانه و آزادانه، به گفتار و کردارِ آزادی‌خواهانِ ايرانی، که برخی برای سرنگون‌ساختنِ حکومت آخوندی (نه حکومت اسلامی) پيکار می‌کنند، بينديشيم به شوربختی‌ی ايرانيان پی خواهيم بُرد. بيشتر اين آزادی‌خواهان، از کمبودِ آزادی رنج می‌برند. زيرا دست‌شان به گنجينه و تازيانه‌ی حاکميت نمی‌رسد.
اين کسان از آن‌روی آزادی‌خواه شدهاند، که آن‌ها اسلامی را پذيرايند، که زورمندانِ جهان، خريدارِ آن هستند. خمينی هم خواهانِ آزادی بوده است؛ چون او پيش از خلافت، آزادی نداشته است تا دگرانديشان را کشتار کند.
اين خودفروختگان هم اسلام‌زده و هم ايران‌ستيزند. گفتار و کردار آن‌ها برای رهايی و گسترش اسلام است.
زورمندان جهان که، پس از يازده سبتامبرِ 2001، به‌درستی با شيوه‌ی جهاد آشنا شدهاند، از آزمندی و از ترس در برابر مسلمانانِ خشم‌آور، به‌ويژه در برابر چاه‌های نفت، سر فرود آوردهاند و به ستايش اسلام و مسلمانان پرداختهاند.
پس از اين شکست، جهانداران به اسلامی نيازمند شدهاند، که در شريعت آن، کشتارِ نامسلمانانِ اروپايی، روا نباشد. روشن است که مسلمانان می‌توانند، خشم الله را، با ريختن خونِ نامسلمانان کشورِ خودشان فرونشانند و زمين را، به امر الله، از خون مرتدها (يعنی دگرانديشان) رنگين کنند.
...
$
متن ِ کامل ( در کندوک )

Friday, October 14, 2011

متن سخنرانی مهشيد اميرشاهی در کنگره‌ی جهانی نويسندگان

متن سخنرانی مهشيد اميرشاهی در کنگره‌ی جهانی نويسندگان

اين سخنرانی که به زبان انگليسی در دسامبر ۲۰۰۱ ايراد شد و بازنويسی‌اش به‌فارسی نيز به تقاضای نشريه‌ای چاپ سوئد در همان زمان توسط خود خانم اميرشاهی صورت گرفت، از هنگام ارسال آن برای درج در تارنمای ايشان، در بين پرونده‌ها گم شده بود و به‌تازگی دوباره آن را يافتيم. نظر به اهميت متن و يادآوری فضای دوران رياست جمهور خاتمی و وزارت مهاجرانی که برخی هنرمندان را به مدار جاذبه‌ی نظام کشيده بودند، اقدام به درج آن می‌نماييم.
...
...
يکی از اولين پيام‌های خمينی پس از به‌ثمر رسيدن انقلابش، خطاب به نويسندگان چنين بود: "بشکنيد قلم‌هايتان را. برويد در عوض قرآن و تفسير بخوانيد"!
در اينجا برای حاضرينی که ممکن است خمينی را درست نشناسند لازم می‌بينم اضافه کنم که قصد اين مرد از اين حرف مطلقاً شوخی نبود بلکه مقصودش به‌کرسی نشاندن دقيق کلماتی بود که بر زبان رانده بود.
پس از او يکی از امامان جمعه در شرح و تفسير افاضات امام بزرگ، بر ايرانيان حيرت‌زده فاش ساخت که: "آنچه رمان تا کنون نوشته شده جز فساد نتيجه‌ای نداشته است. ازين پس اينگونه نوشته‌ها با سختگيری کامل از نظر اسلامی، اخلاقی، سياسی، اجتماعی و و و... بررسی می‌شود و اگر از جميع جهات اشکالی نداشت اجازه انتشار خواهد گرفت"!
وزير ارشاد وقت هم با لحنی اداری تصوير را تکميل کرد: "اگر اصولاً نياز به رمان باشد بعد از اين فقط فقها رمان بنويسند"!
...

$
متن ِ کامل ( در کندوک )
در اصل ِ مأخذ

Tuesday, August 02, 2011

تفاوت «تاريخ ايران» با «فرهنگ ايران» چيست؟

تفاوت «تاريخ ايران» با «فرهنگ ايران» چيست؟
از «استاد منوچهر‌جمالی»

ميان «تاريخ ايران» و «فرهنگ ايران» ورطه‌ای ژرف هست. ميان تاريخ، که ميدان گلاويزی قدرت‌های دينی و سياسی و اجتماعی بوده است، و «فرهنگ ايران» که از همان آغاز «ضد قدرت، قهر و تجاوز‌خواهی» بوده است، نه تنها تنش فراوان، بلکه تضاد هميشگی‌است. جامعه ايران، که سر‌چشمه‌ی «فرهنگ ضد‌قهری» بوده است، متضاد با همه حکومت‌ها و قدرت‌های حاکمه دينی بوده است و هنوز نيز هست.
همانطور که حافظ از پيکريابی‌های فرهنگ ايران است، نه "امير مبارزالدين" متعصب و خونخوار مسلمان که شاه معاصرش هست، يا همانطور که فردوسی، از پيکريابی‌های فرهنگ ايران است، نه سلطان محمود متعصب، يا همانطور که مزدک و بزرگمهر از پيکريابی‌های فرهنگ ايران است، نه شاهان ساسانی و موبدان زرتشتی، اين تضاد، هميشه ميان «تاريخ ايران» و «فرهنگ ايران» بوده است.
«فرهنگ» که نام کاريز ِ دريای حقيقت (خدا) به درون هر انسانی است، گواه بر پيوند مستقيم هر انسانی با حقيقت است که ايستادن روياروی هر قدرت دينی و سياسی را، حق مسلم هر فردی می‌داند. «خرد بهمنی» يا به سخنی ديگر خرد ضد‌ ِخشم (=ضد قهر و تجاوز‌خواهی، و غلبه‌خواهی و جان‌آزاری) که بُن هر انسانی بوده است، بنياد اين فرهنگ است که از خود جامعه فرا می‌جوشد و درست در تاريخ، آنچه که مانده، چيزی جز قهر و خشونت و جان‌آزاری و خرد‌آزاری و قاهريت (غلبه‌خواهی)، و بالاخره ضديت با اين اصالت انسان نيست.
...
$
متن ِ کامل ( در کندوک )
در اصل ِ مأخذ - ارتـــای خــوشـــه (سيـــــــمرغ)