Monday, May 21, 2007

ما به پهنه‌ی ِ رازهايی ، که نمی‌دانيم ، می‌باليم

ما به پهنه‌ی رازهایی، که نمی‌دانیم، می‌بالیم


مردو آناهید


• ما بدون داشتن یک جهان‌بینی، که از بن فرهنگ ایران روییده باشد، توان گشودن بندهای گرفتاری‌های اجتماعی را نداریم. زیرا اندیشه‌ای می‌تواند گره گشای دشواریهای اجتماعی باشد که از خرد کارآی همان مردم تراوش کرده باشد ...


اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
چهارشنبه ۴ بهمن ۱٣٨۵ - ۲۴ ژانويه ۲۰۰۷


انسان تا به امروز توانسته است تنها بخش اندکی از رازهای پدیده‌های هستی را بشکافد و نیز می‌توان گفت که کسی به تنهایی نمی‌تواند به بیشتر رازهایی که شکافته شده‌‌اند آگاهی داشته باشد. پیشرفت دانش برای انسان تنها پی بردن به رازهای نهفته در پدیده‌ها نیست بلکه این دانش می‌توانست راهنما و کلید گشودن درهایی بسته‌ای باشد که در این زمان ما با آنها روبرو هستیم. با این وجود انسان امروز به دشواری‌هایی برخورد کرده است که او نمی‌تواند با همه‌ی دانشی که دارد به آسانی از آنها بگذرد. زیرا خرد جامعه در زیر فشار بی دادگران توان چندانی ندارد که آزادانه بروید و راه آرمان‌های تازه‌ای را بجوید.
برداشت و کاربرد آگاهی‌هایی که دیگران از راه خرد و اندیشه‌ی خود به آنها رسیده‌اند برای ما در ساختن ابزارهای تولیدی سود بخش می‌باشند. این آگاهی‌ها ما را برمی‌انگیزند تا فرآورده‌های دانش دیگران را به دست آوریم و از پیشرفت دانش آنها بهره‌مند شویم. ولی به کاربردن میوه‌ی اندیشه‌ی دیگران نشان زایندگی‌ی درخت اندیشه‌ی ما نیست. هرگاه پدیده‌ای بسان تقلید یا ترس خرد مردم را، که ریشه‌ی درخت اندیشه آنهاست، از زایندگی بیاندازد اندک اندک خرد آن مردم می‌خشکد و اندیشه‌های آنها بی بنیاد می‌شوند چون بنیاد آن اندیشه‌ها در درون کسان دیگری نهفته است.
...

$
متن ِ کامل ( در کندوک )
در اصل ِ مأخذ

بازگشت به کلاس ! يک درس ِ عبرت : از شمايل به تصوير ( داريوش آشوری )

بازگشت به کلاس!
یک درسِ عبرت: از شمایل به تصویر

داريوش آشوری

درسِ امروزِ ما یک «درسِ عبرت» است از آنچه گفتیم و شنیدیم (نگاه کنید به «زنگِ تفریحِ وبلاگیه» و «ذیلِ بهاریّه‌یِ آکسفوردیّه»). اگر نگاهی دوباره به «بهاریه‌ی آکسفوردیه» بیندازید، همچون نمونه‌ای از هنرِ کلاسیکِ شاعریِ ما، و از آهنگِ وزن و قافیه و زنگِ بازی‌هایِ کلامیِ در آن بگذرید، می‌بینید که این قصیده در کار وصفگریِ آن شهر، جز این که شهری ست دانشگاهی، هیچ چیزِ ویژه‌ای نمی‌گوید. بلکه این قصیده را، با تغییرِ ردیف یا وزن، در موردِ هر شهرِ دیگری نیز می‌توان گفت. چنان که به‌آسانی می‌شود «آکسفورد» را از ردیف برداشت و به جای‌اش «کیمبریج» گذاشت‌-- که از قضا در این وزن هم می‌گنجد—و آب از آب تکان نمی‌خورد!

این گونه کلی‌گویی و کلی‌بینی ویژگی هنرِ پیش‌مدرن است. وصف امیر و بارگاه و شکارگاه او، یا معشوق، در قصیده و غزلِ در درازنای ادبیاتی هزارساله همه‌جا، در هر دفتر و دیوانی، کمابیش همان است که «قدما» گفته اند، آن‌هم در پهنه‌ی جغرافیایی‌ای که بخش بزرگی از قاره‌ی آسیا تا حاشیه‌ی اروپا را در بر می‌گرفت و هزاران شاعر در آن در قالب‌های سنّتی شعر گفته اند. در نقاشی سنتی ما، یا همان مینیاتور، نیز آنچه در آن ظریف و چشم‌نواز است همان بازی خط‌‌ها و رنگ‌ها و رنگارنگی‌شان است. اما، درون‌مایه یا تِم‌شان کم‌ـ‌و‌ـ‌بیش همیشه یکسان است. اگر نقاش از چهره و بالایِ شاهي یا شاهزاده‌اي یا زن و مرد جوانِ زیبایی یا از منظره‌ای و بنایی نقشی می‌زند، این نقش با هیچ انسان یا نما یا بنای خاص چندان ربطي ندارد، بلکه شمایلِ آن است، یعنی نقشی همگانی و کلی از چیزی یا کسی، یا نمونه‌ی مثالیِ آن، یا، به زبانِ دیگر، پیش‌نمونِ (prototype)اش. تمامیِ ادبیات و هنرِ ما کمابیش همین گونه است. یعنی، ادبیات و هنرِ «شمایل‌سازی» ست.
...

$
متن ِ کامل ( در کندوک )
در اصل ِ مأخذ ( وبلاگ ِ جستار )

ای وای دَدَم وای

ای وای دَدَم وای

مجيد زُهَری

همانگونه که استحضار دارید، شیخکهای شمیرانات نشین بهمراه نوچه های طیب خان وجوجه لاتهای کاکا رستم به طبالی برای "جنگ مقدّس 2" مشغولند، و خود را آماده می سازند تا پَک و پوز شحنه های بین المللی را به سرکردگی روباه پیرو شیطان بزرگ بهم بیاورند. در این میان شیخکهای نیمچه عرب و نیمچه انگلیسی ساکن کناره های آبهای نیلگون خلیج فارس نیز با منقل و اسپند به پیشواز ناوگان دریائی نیروهای متفقین شتافته تا شاید تکه زمینی، جزیره ای، تنب کوچک و بزرگی را در این بلبشوی غریب ازآن خود سازند.
...


$
متن ِ کامل ( در کندوک )
در اصل ِ مأخذ

Wednesday, May 02, 2007

زن از ديد داستان‌نويسان معاصر

زن از ديد داستان‌نويسان معاصر
( مهشيد اميرشاهی )

خانم‌ها، آقايان،

در دعوتنامه‌ای كه از طرف انجمن شما برای ايراد سخنرانی در اين محفل به من رسيد - و من بی ‌يك ‌لحظه ترديد و با خوشوقتی هر چه تمامتر آن را پذيرفتم - از من خواسته شده بود در باره‌ی ِ نقش زنان در بيداری ايرانيان صحبت كنم. من از انجام اين وظيفه لا اقل به سه دليل معذور بودم:

اول اينكه من كمترين شاگرد، ولی به هر حال شاگرد مكتب سعدی‌ام. شيخ رند ما در فوايد خاموشی در شرايطی خاص دستوراتی صادر كرده است كه همه را بايست آويزه‌ی ِ گوش هوش ساخت. در حكايتی می‌فرمايد:

«جوانی خردمند از فنون و فضايل حظی وافر داشت و طبعی نافر. چندانكه در محافل دانشمندان نشستی زبان سخن ببستی. باری پدرش گفت ای پسر تو نيز آنچه می‌دانی بگوی. گفت ترسم كه بپرسند از آنچه ندانم و شرمساری برم.


«نشنيدی كه صوفئی می‌كوفت
«زير نعلين خويش ميخی چند
«آستينش گرفت سرهنگی
«كه بيا نعل بر ستورم بند»

صفاتی كه سعدی برای آن جوان بر می‌شمرد بر من منطبق نيست ولی در ازای خرد و فضل و كمال آن پسر من تجربه‌ای دارم كه به يمن گذر عمر به دست آورده‌ام و اين تجربه به من حكم می‌كند وارد مباحثی نشوم كه از آن‌ها به‌كلی بی‌اطلاعم. موضوع پيشنهادی از آن جمله بود. اگر من ناشيانه به تعمير كفشم می‌پرداختم خطر آن می‌رفت كه سواركاران متوقع شوند كه بر اسب و استرشان نعل بكوبم! آنوقت حقيقتاً عِرض خود می‌بردم.

...

$
متن ِ کامل ( در کندوک )
در اصل ِ مأخذ