Monday, May 21, 2007

بازگشت به کلاس ! يک درس ِ عبرت : از شمايل به تصوير ( داريوش آشوری )

بازگشت به کلاس!
یک درسِ عبرت: از شمایل به تصویر

داريوش آشوری

درسِ امروزِ ما یک «درسِ عبرت» است از آنچه گفتیم و شنیدیم (نگاه کنید به «زنگِ تفریحِ وبلاگیه» و «ذیلِ بهاریّه‌یِ آکسفوردیّه»). اگر نگاهی دوباره به «بهاریه‌ی آکسفوردیه» بیندازید، همچون نمونه‌ای از هنرِ کلاسیکِ شاعریِ ما، و از آهنگِ وزن و قافیه و زنگِ بازی‌هایِ کلامیِ در آن بگذرید، می‌بینید که این قصیده در کار وصفگریِ آن شهر، جز این که شهری ست دانشگاهی، هیچ چیزِ ویژه‌ای نمی‌گوید. بلکه این قصیده را، با تغییرِ ردیف یا وزن، در موردِ هر شهرِ دیگری نیز می‌توان گفت. چنان که به‌آسانی می‌شود «آکسفورد» را از ردیف برداشت و به جای‌اش «کیمبریج» گذاشت‌-- که از قضا در این وزن هم می‌گنجد—و آب از آب تکان نمی‌خورد!

این گونه کلی‌گویی و کلی‌بینی ویژگی هنرِ پیش‌مدرن است. وصف امیر و بارگاه و شکارگاه او، یا معشوق، در قصیده و غزلِ در درازنای ادبیاتی هزارساله همه‌جا، در هر دفتر و دیوانی، کمابیش همان است که «قدما» گفته اند، آن‌هم در پهنه‌ی جغرافیایی‌ای که بخش بزرگی از قاره‌ی آسیا تا حاشیه‌ی اروپا را در بر می‌گرفت و هزاران شاعر در آن در قالب‌های سنّتی شعر گفته اند. در نقاشی سنتی ما، یا همان مینیاتور، نیز آنچه در آن ظریف و چشم‌نواز است همان بازی خط‌‌ها و رنگ‌ها و رنگارنگی‌شان است. اما، درون‌مایه یا تِم‌شان کم‌ـ‌و‌ـ‌بیش همیشه یکسان است. اگر نقاش از چهره و بالایِ شاهي یا شاهزاده‌اي یا زن و مرد جوانِ زیبایی یا از منظره‌ای و بنایی نقشی می‌زند، این نقش با هیچ انسان یا نما یا بنای خاص چندان ربطي ندارد، بلکه شمایلِ آن است، یعنی نقشی همگانی و کلی از چیزی یا کسی، یا نمونه‌ی مثالیِ آن، یا، به زبانِ دیگر، پیش‌نمونِ (prototype)اش. تمامیِ ادبیات و هنرِ ما کمابیش همین گونه است. یعنی، ادبیات و هنرِ «شمایل‌سازی» ست.
...

$
متن ِ کامل ( در کندوک )
در اصل ِ مأخذ ( وبلاگ ِ جستار )

No comments:

Post a Comment