Saturday, February 14, 2009

آيا سکولاريته را بايد از غرب ، وام کرد ؟

آيا سکولاريته را بايد از غرب، وام کرد؟

انسان، زیباست؛ زیستن، هنر زیبا ساختن گیتی است

منوچهر جمالی

نام جمشید دراوستا ، «جمشید زیبا » است . وارونه الهیات زرتشتی که کیومرث را نخستین انسان میشمرد ، جمشید ( جم و جما ) در فرهنگ زنخدائی ایران ( = سیمرغی )، نخستین انسان بوده است ، طبعا زیبائی ، فطرت جمشید است، که بُن همه انسانها ست . انسان درفرهنگ ایران ، زیباست ، چون چهار نیروی ضمیرش ، باهم همآهنگند . و این همآهنگی ، اصل آفریننده است . اینست که انسان ، میتواند گیتی ( = دنیا ) را زیبا ، یا همآهنگ سازد و سامان بدهد . این نیروی همآهنگسازنده درون انسان را که میتوانست گیتی را زیباسازد ، « نرسی » خوانده میشد ،که به اندازه ای زیبا بود که همه زنان ، دلباخته او میشدند ، وویژگی این زیبائی ، برهنگی اوست . با این نیروی زیبائی درهماهنگی بوده است که کیانیان ، جهان را میآرایند . انسان ، زیباست ، چون میتواند گیتی را زیبا سازد . این زیبا بودن تصویر نخستین انسان در فرهنگ زنخدائی ایران ، درشاهنامه ، بدین شیوه نمودارمیشود که ، جمشید ، ابتکار ساختن خانه و گرمابه ، ابتکار یافتن سنگهای قیمتی زیبا ، ابتکار یافتن خوشبویه ها ، ابتکار کشف پزشکی برای رهائی از درد و تندرستی ، ابتکار بافتن پارچه و جامه های زیبا را دارد . فطرت انسان ، جستن و یافتن زیبائی از درون شکم طبیعت است . خرد او ، کلید زایانیدن زیبائیها از طبیعت است . و این زیبائیها ، همه نماد لطافت حواس هستند . خوارزمیها ، بنا بر مقدمه الادب ، حواس را « اندام دانائی » میخواندند . خود واژه « اندام » ، به معنای « نظم و ترتیب » است . ولی در داستان جمشید در شاهنامه دیده میشود که حواس ، درواقع « اندام های شناخت زیبائی و بیرون آوردن زیبائی ها » از طبیعت هستند. هر حسی ، زیبائی ویژه ای را درگیتی کشف میکند، تا همه ازآن شاد شوند . این پیوند حواس ، با « شناخت زیبائی در گیتی » ، بنیاد مفهوم « مدنیت » در فرهنگ ایرانیست . اساسا ، واژه « مدینه و مدنیت » ، دراصل ، واژه « مدونات » بوده است که به معنای « ماه نی نواز» است ، چون ماه که یک نامش « خشتره» بوده است ، معربش همان « شهر » است، که درست همین معنای مدینه و مدنیت را هنوز نگاه داشته است . ایرانیها ، به شهر، ماه میگفته اند، و« ماد» که همان ماه باشد ، نام نخستین سلسله شاهان درایرانست . جمشید که نخستین انسان ایرانی است ، سازنده شهر و حکومت یا آفریننده مدنیت است . کسی است که نخستین بار« خشت » را که بُن مدنیت است ، اختراع میکند ( خشت و خشتره = شهرو حکومت وحاکم). برعکس آدم و حوا ، که از بهشت عدن که از آن یهوه یا الله است ، رانده میشوند ، نخستین انسان ایرانی ، بهشت و جایگاه جشن و شادی را خودش با خشت درگیتی ، میسازد . این پدید آوردن زیبائیها از طبیعت ، تا حواس ازآن شاد شوند ، بیان « مفهوم خاصی از زندگی » است ، که فرهنگ ایران از انسان زیبا داشته است . گیتی ، معدن و زهدان زیبائیها ست ، که انسان میتواند یکایک آنهارا با خرد و حواسش ، کشف کند ، چون حواس انسان ، تشنه زیبائیهاست . این تشنگی حواس برای کشف زیبائی ها در گیتی ، پیوند تنگاتنگ ایرانیان را با طبیعت و گیتی ، و ارجمند شمردن حواس نشان میدهد . در فرهنگ ایران ، انسان میخواهد که حواسش از درک زیبائی ها مست و سرشارشوند . در گزیده های زاداسپرم میتوان دید که ، یزش یا نیایش گیتی ، پروردن و آباد کردن آنست ( انسان باید گیتی را نیایش کند) . اساسا « روان انسان »، اینهمانی با زنخدا رام دارد، که متناظر با افرودیت یونانی و ونوس رومی و زِهره درعربی است . با این تفاوت که رام ، هم خدای شعر و موسیقی و رقص ، و هم خدای شناخت است . خدای زیبائی وشعرو رقص و موسیقی ، تبدیل به روان هرانسانی میشود . اینست که ایرانی، نیروی دیگر ضمیر را که « دین » خوانده میشد ، اصل همه زیبائی ها میدانست که انسان باید با چشمش ببیند ، واز دیدن آن مات و مبهوت شود . دین در فرهنگ ایران ، مفهومی بود که هزاران فرسنگ از مفهوم متداول دین در ادیان ابراهیمی ، فاصله داشت . دین در فرهنگ ایران ، همان « تخم زنخدا سیمرغ » است که در درونه هرانسانی است . این دین که نیروی زایش بینش از فرد است ، در شادیها ، در شنیدن موسیقی و شعر و در رقص واندیشیدن .. از انسان ، زاده میشود . وبا دیدن این زنخدا ( که همان دین است ) است که انسان مات و مبهوت و مست میشود، و سراپا عاشق زیبائی او میشود ، چون نمیتواند باورکند که چنین زیبائی ، که همچند همه زیبایان جهان زیباست ، در درون او بوده است . به عبارت دیگر ، اصل آفریننده زیبائی و بینش در درون خود انسانست ، و نیازی به پیامبری و رسولی و واسطه ای و ... ندارد . درواقع آئین زیبائی شناسی ، و شادی و شنگولی حواس ، از دریافت زیبائیهای درون انسانها ، دین شمرده میشود . بزبان امروزه این هنر زیبائی شناسی و زیبائی یابیست که دین بوده است . دین ، چیزی غیر از هنر زیباشاسی و زیبا دوستی و زایانیدن زیبائی از بطن خود و مردمان و طبیعت ، نیست . دین ربطی با امر ونهی و حکومت خلیفه و آخوند و فقیه و موبد نداشته است . دین ، مست شدن از شادی درک زیبائیها درخود و درگیتی و درهرانسانی بوده است . مسئله فرهنگ ایران ، کشف هنر زیستن در گیتی است . بهشت ، چیزی جز جستجو و یافتن زیبائیهای نهفته درطبیعت و پروردن آن نیست . چشم نیز برای آن اهمیت فوق العاده درفرهنگ ایران داشت ، چون ابزار « چشیدن » گیتی بود ، وبهترین گواه خود واژه چشم است . مفهومی که امروزه ما از دیدن داریم بکلی این برآیند را فراموش کرده است . برای آنها چشم ، حسی بود که زیبائی را که شیره و افشره چیزهاست ، میچشید و میمزید . دیدن خدا ، مزیدن و مکیدن و چشیدن خدا بود . اینست که ما درجدائی حکومت از دین ، فقط مفهوم ادیان ابراهیمی را از دین بکار میبریم ، و این مفهوم ، به کلی در تضاد با مفهوم دین در فرهنگ ایرانست. مشتبه ساختن این دو باهم ، ویران ساختن فرهنگ ایران است . در فرهنگ ایران ، این دین که بینش زایشی ( یعنی بیواسطه ) از فرد فرد انسانهاست ، زاینده حکومت و نظام است. چون جهان آرائی و شهرآرائی و کشور آرائی که درایران به « سیاست » گفته میشود، به معنای نظمیست که گوهرش زیبائیست ( آراستن = زیبائی و نظم ) .


چرا فرهنگ اصیل ِ ایران ، نیاز به جنبش سکولاریته ندارد ؟

جنبش سکولاریته ، در جامعه های مسیحی و یهودی و مسلمان، ضروری است

...

$
متن ِ کامل ( در کندوک )
در اصل ِ مأخذ ( فرهنگشهر )

No comments:

Post a Comment